سلام
خيلي وقت بود فرصت نداشتم سري بزنم.
وبلاگتون خيلي بهتر شده و حس ميكنم به بلوغ اساسي رسيده و آرزوي توفيق براتون دارم. ياعلي
نويسنده ي خوب ، خانم زماني سلام
ما عادت داريم که خودمان را نبينيم و فقط به ديگران مشغول باشيم.داستانک شماره 1 ، بسيار زيبا ، همه ي ما را متوجه ي خودمان مي کند. آن بخش از خودمان که کمتر بهش فکر مي کنيم يا نمي خواهيم آن را ببينيم. واقعيتي ست که تمام ذهنمان براي فرار ازآن فعال است.دستت درد نکند.شماره ي 2- مهمترين قسمت آن است که ما آنقدر از خودمان مي گريزيم که تا بخواهيم به خودمان عادت کنيم ، باز هم وضعيتمان تغيير مي کند .شايد اين داستانک نيز ادامه ي منطقي قسمت يکم باشد.شماره ي 3 نيز باز با همان نگاه کلي قبل پيش مي رود ولي از منظري ديگر به قضايا مي پردازد.شايد فاصله ي زماني و ذهني که نويسنده ي داستان ، اين آثاررا خلق کرده ، آن قدر به هم نزديک بوده ، که هنوز در همان حال و هوا سير مي کرده است . مثل دو شعر در يک حال و هوا .داستانک شماره ي 4 هم در فضايي ديگر ، به همان موارد اشاره شده مي پردازد. نمي خواهم بگويم که نوشته ها تکراري ست بلکه انسان آنقدر در شناخت خود و ديگران دچار مشکل شده که مي تواني بارها و بارها ، همين مضامين رابنويسي بدون اينکه احساس تکرار کرده باشي .
سلام..
با مزه بودن....