اي سيگار که وگفتي بي خطر بييييد؟!

خوب است که باور نمي کني! ناباب هم ناباب هاي قديم!راستش نابابي آن وقتها فرق دارد با نابابي حالا... نهايت نابابي اين بود که سيگار و دوسه تار زلف و... بگذريم!
اصلا گروه خوني من به اين چيزا مي خوره ه ه؟!

خوب من هم بايد اعتراف کنم که: راه مدرسه بود و باغ انار و ديواراش و من خودم... خودم اِند نابابي بودم. و ايضا اِند تنهاخوري! به کسي نگيد ها!

فصل رنگارنگ پاييز براي هرکس رنگي در درون خويش دارد افسوس که که کم کم در ايران ما رنگها بي معني ميشود./يکي از بهترين وبلاگهايي که تا حالا ديدم وبلاگ شماست .موفق باشيد.

اوه پاييزت مبارک
بالاخره فصلمون شروع شد اصلا اين ماه فقط و فقط به خاطر تولد مادوتا انقدر باحاله
بزن به افتخار پاييز گيلي لي لي ليلي

:)) فصل من خيلي خوشمان امد
اگه شناختي!

سلام هاجر
حالت خوبه؟
آخرش بايد مي نوشتي فصل بهار عاشقان

اين آخريها وقتي مي ديدم ميوه فروشي ها انار دارند تو بساطشون با يه اعتماد به نفسي با خودم مي گفتم: وااا! اين چه وقت انار آوردنه؟!!! ميوه رو بايد تو فصلش خورد!...
بعد امروز که دوباره چشمم به انارها افتاد ييهووو يادم اومد که: ئه ئه ئه! اي دل غافل! پاييز يک هفته است رسيده و من همچنان توي تابستان مانده ام!