مينوشتم:
روزگار بر خلاف آرزوهايم گذشت
يا
كاش مي شد همچو آواز خوش يك دورگرد زندگي را بار ديگر دوره كرد
كاش سرنوشت جور ديگر مي نوشت/
خوش باشي0پرهام
بالاخره طلسم شكست وارد وبت شدم .....( نيشخند ) ( آنقدر وبت پر حجمعه كه شكلك ها باز نشد ) ( زبون )
من پشت كاميونم مي نوشتم آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟ ( چشمک )
پست مامان کاکتوس هم جالب بود .
سلام
خيلي سخت شد
راستش الان هزاران فكر به سرم اومد هزاران جمله وشعر
و اين جهان پر از صداي پاي مردمي است همچنان كه روي ترا ميبوسند درذهن خود طناب دار ترا ميبافند
يا شايد
چنان در خويش مي گريم كه مژگان هم نمي بيند(نميداند)
و يا..........
خيلي جمله هاست كه حرف دل ادمهاست
علي يارت دست حق نگهدارت