سلام و سپاس از اينکه به روز شدن وبلاگتان را به اطلاع بنده رساندين . وجود چشمهاي عنابي خيلي جالب است . چون اکثرا براي چشمها ذغال انتخاب مي کنند . انارها نيز جالب هستند ولي من هنوز در فکر اينم که چرا سه تا ؟ انشاالله سه تا . و توضيح اضافه برا اينکه احساس مي کنم آدم برفي فقط به من نگاه مي کند و اين شايد از خودخواهي من باشد . من که نه زمستان را يادم مي آيد و نه آدم برفي را . چرا يادم آمد من فقط يه زمستان و يک آدم برفي را در شرايط سخت و دشوار به ياد دارم . آن هم در فيلمي که با شرايط سختي طي يکسال ساخته شد و به بايگاني مميزي سپرده شد . باور کن خودم هم نمي دانم چي دارم مي نويسم . زندگي و بخصوص چشمهايتان هميشه عنابي باد در کنار انارهاي سرخ .

آدم برفيه با تعجب نگاه ميکنه به دوربين!

آدم برفي ات هم مثل خودت با نمکه.

من دلم انار خواست الان... اون سه تا رو برا من گذاشتي ديگه، نه؟!

امروز يه ميوه فروش رو ديدم داشت روي گاري خالي ميوه هاش، يه آدم برفي درست مي کرد. کمي بزرگتر از دست هاي مردونه اش...
برف همه را ذوقناک کرده در اين شهر...
حتي آن جوان هاي مستي رو که ماشين هاي توي خيابون رو با گوله هاي برف به بازي مي گرفتند...

عاليه. فقط جاي کلاهش خاليه!

سلام زيبا ست . ياد بچگي هاي خودم افتادم ...آنوقتها زياد برف مي امد نمي دانم چرا شايد آدما صاف و زلال بي ريا بودند و يا ...

الان همه به علل مادي توجيه مي کنند . اما من ميگم بخاطر کارهاي ماست که ...

سلام

قدر قشنگه

خيلي قشنگه! آفرين هنرمند خانم

واقعا سرعتتون فوق العاده است . من فقط تونستم ببينم داره برف مياد . فقط همين