سلام
راستش اين ماجراي پوست هندوانه خيلي جالب بود.چطور به ذهنت مي رسه آخه ؟!!!
گاگارين هم خوب تصميمي گرفته بودها!!!
پست قبلي رو خيلي خوشم اومد.چه جمله کوتاه و پرمفهومي بود.
ممنونم از کامنتت عزيزم.شبت خوش
سرکار خانم هاجر زماني
سلام و خسته نباشيد.
خيلي وقت بود که خبري از شما نداشتم.وقتي کامنت شما را ديدم يادم به مطلب چند سال پيش شما آمد که در وبلاگ نوشته بوديد:بارون اومد جر جر پشت خونه هاجر
از تشريف فرماييتان به وبلاگ ممنونم.من هم به طور ويژه تبريک مي گم اين ايام را.
موفق باشيد و التماس دعا
خيلي باحال بود :))
سلام و ممنون از لطفتون
با خوندن مطلب قشنگتون ياد فيلماي هاليوودي اين روزا افتادم که با هر وسيله اي دوس دارن مطالبشون رو ناخودآگاه به مغز مخاطب بريزن!!
خلاصه دمتون گرم!
فعلا يا علي
آفرين
هاجر جان ..
بي نهايت لذت بردم از اين تخيل..
از اين کودک درون زنده و سر حال
از اين همه سادگي و صفا..
آفرين...