نه زياد جالب نيست
من كلا از خاطره نوشتن به دلايلي مي ترسم ( خجالت )
ولي خب انقدر هم شيطون نبوديم اتفاقا بچه سر به راهي بودم معلم ها از گل بهم كمتر نمي گفتند ( چشمك ) ( زبون )
راستي حال مي كني با شكلك هاي خودم ؟
سلام عزيزممممممممممممممممممممممم
خوبي ثنا جونم؟
ببينم ت. دلت نمي خواد منو بكشي ؟ فكر كنم فقط منم كه بهت هاجر نمي گم
مهدي هم تمام تلاشش رو كرد كه بهش بگم مرتضي ولي من زير بار نرفتم
دلم كلي واست تنگيده بود ابجي جونم
خوشحالم كه منصرف شدي از رفتن .
خاطرات جالبي داشتي هاجر جان!
منم از اين شيطوني ها زياد داشتم(نيشخند)
اتفاقا منم هيچ وقت علاقه نداشتم به رياضي!!!(نيشخند) اما الآن معماري را دوست دارم با همه ي سختي ها و بدبختي هايش !!!
موفق باشي .....
سلام هاجر
خوبي
از نوشتن بسم الله گفتي ياد اومد يك عده آدم پاچه خار تو كلاسمون بودن اول كلاس اينو مينوشتن كه معلم بهشون توجه كنه.البته منظورم تو نبوديها
از زيرميزي گفتي منم زيرميزي لواشك مي گرفتم. آخه عاشق لواشك بودم و درسم هم خوب بود و بچه هاي در عوض درس دادن بهم لواشك مي دادن.
من هم يك بار مبصر شدم و انقدر اسم بچه ها را نوشتم تا خلع شدم:دي
بابا خط كش چيه؟بچه بازيه.ما شلنگ مي خورديم.
ماشين اسقاطي زياده.ولي يك ماشيني مي خوام كه يك مدتي باهاش رانندگي هم بكنم.
منم از جهاننما استفاده مي كنم. هيچ وقت هم فيلتر نبودم.
چه جالب
بنده خدا معلم ها و مدير مدرسه چي از دستت مي كشيد
ولي خب خاطرات بامزه اي داشتي
سلام خوبيد؟
فعلا نخواندم
ولي ميدونم از اون پست هاي قشنگه
الان دي ميشم و ميخوانم.
فعلا
سلام
خوب هستين ؟
بابا ما كه سايه مون همه چه گسترده شده
همچين يكم شرور بودين بچه گيا البته ببخشينا
راستي نماز روزه هاتون قبول باشه
سلامت و سربلند باشين
فعلا يا علي