سفارش تبلیغ
صبا ویژن


لــعل سـلـسـبیــل

 

( توضیح اینکه این متنو آبان ماه سال هشتاد و پنج نوشتم و برای حسن ختام بهشت گمشده یا جوجه اردک زشت انتخابش کردم )

 

بالت ...( آسمون دل تو )

ببینم توی آسمون دلت جایی برای یه مسافر داری ؟ برای یه کفتر راه گم کرده ی کوچیک که حسابیم زیر بارون خیس شده و تازه شم ! هیچ می دونستی این مسافر آسمون دل تو خیلی یم دلش گرفته ؟

حالا که اینا رو دونستی چی ؟ بازم مسافر می خوای همسفر چی؟ به خدا قول می دم این قدر آروم بال بزنم تا آب هم توی دلت تکون نخوره !

نمی خوام اذیتت کنم ، نمی خوام بمونم چون به خودم این اجازه رو نمی دم که از مهربونی تو سو استفاده کنم ، تازه تو خیلی خیلی بزرگی و من خیلی خیلی کوچیک ، این جوری ما اصلا به هم نمی یایم !

من فقط از تو می خوام که یه ذره دوستم داشته باشی ، وقتی دارم توی آسمون دلت پرواز می کنم یه کمم هوای بالای ضعیفمو داشته باشی ، و یه وقت باد و طوفان نفرستی سراغ من ؟ چون من خیلی ضعیفم و بالام دیگه جون ندارن .

درسته که من لونه ای ندارم و هیچ کس هم روی هیچ کدوم از درختای دنیا منتظر برگشتنم نیست ، اما قول می دم ، از اون قولای کفتری بدون برو برگرد که هرچی یم از اون بالا منظره های قشنگ و درختای پر از شکوفه  میوه و چیزای قشنگ دیگه دیدم روی زمین دلت فرود نیام ! قول می دم که بدون اجازه ی تو حتی نوکمو هم توی آب رود دلت نکنم تا خیس بشه ! قول می دم که اگه از گرما هم له له زدم بالامو توی آب فرو نکنم ! قول می دم که حتی به یه دونه ی توت کوچیک هم بی اجازه ی تو نوک نزنم !

خودت خوب می دونی که شکم کوچیک من با یه ذره آب و دونه سیر می شه اما اگه تو بخوای قول می دم که تا آخر پرواز تشنگی و گشنکی بکشم اما از تو و زمین دل تو ، از رودا و دریاهاش هیچی نخوام .

من فقط یه مسافرم ، یه وقت منو به جرم عبور از دلت جریمه ام نکنی ؟ من عبور ظریفم ، من می خوام بالو معنا کنم اما فقط و فقط اگه تو بخوای ! اگه تو بذاری !

اگه تو بخوای برای همیشه پیشت می مونم و برات قشنگترین بغ بغویی رو که بلدم می خونم ، اگه تو بخوای مهمون همیشگی قلبت می شم و به عشق تو همیشه در اوج آسمون دلت پرواز می کنم ، چرخ می زنم و عشقمو بهت ثابت می کنم !

نبض من دست تو اه ، قلب من تو مشت تو اه ، می تونی هروقت خواستی تیرو کمونتو به سمت بال من نشونه بگیری ، بهت اطمینان می دم اگه بد هم نشونه گرفتی خودم بیام جلوی مسیر تیرت ، اگرم تیر به بالم خورد و یه گوشه ای نیمه جون افتادم اینقدر چیزی نمی خورم تا بمیرم ! اما نه ، هروقت تیر و کمونو توی دستت دیدم می شکنم ! می میرم !

می دونی ؟ من تا حالا تو آسمونای دلای زیادی تاب خوردم ، اما هیچ کدوم به رنگ آسمون تو نبودن ، فیروزه ای خالص ، بدون حتی یه لکه ابر کوچیک ، دلم می خواد برای تو باشم ، مال مال مال تو ! تحت اراده و اختیار تو ! اما به شرطی که تو هم منو بخوای ، بخوای که پیشت بمونم ، به شرط اینکه دوستم داشته باشی و خدای من بشی ! معبود من که از شوق پرستشش شب تا صبح آواز بخونم و توی روز روشن هم خوابشو ببینم !

خدای من می شی ؟ مال من می شی؟ کاش می دونستی که چقد دوست دارم ! چقد دوست دارم !

ای عبور ظریف ! *

بال را معنی کن

تا پر هوش من از حسادت بسوزد !

( سهراب )

 


نوشته شده در سه شنبه 86/5/2ساعت 10:39 عصر توسط هـاجـر زمـانـی نظرات ( ) | |

Design By : LoxTheme.com