سفارش تبلیغ
صبا ویژن


لــعل سـلـسـبیــل

 

( 9 )

از بس عجله کردیم زیر انداز یادمون رفت ببریم ، نهارمون خوب پخته نشد و برای چای یادمون رفت استکان نعلبکی برداریم ، موقع برگشت هم اینقدر عجله کردیم که یادمون رفت آتیشو خاموش کنیم ، بند دوربینم جاموند و یه لنگه از دمپایی های فاطمه معلوم نشد کجا افتاد !‌

توی هیر و ویر گریه های فاطمه که لنگه دمپایی عزیزش رو در آغوش گرفته بود این شعر یادم اومد که می گفت :

دنیا مرا جا گذاشته است !

و من بین همه و هیچ

فریاد های بیهوده سر می دهم

من در اعماق زمان گم شده ام

و تنها پی راهی می گردم

برای باز گشت ...

 


نوشته شده در پنج شنبه 86/5/11ساعت 8:53 عصر توسط هـاجـر زمـانـی نظرات ( ) | |

Design By : LoxTheme.com