سفارش تبلیغ
صبا ویژن


لــعل سـلـسـبیــل

دنیای من پر از کتاب است. هرجا که می­روم چیزی برای خواندن یا نوشتن دارم. خودم را با کتاب شناختم و به خاطر همین علاقه هر روز بیشتر و بیشتر درگیر دنیای کتاب شدم اما انگار هیچ وقت جایی برای کتاب­های من نیست. کتاب­های من کارتن­های سنگینی هستند که باید هرجا می­روم با خودم بکشمشان. سنگی که «سیزیف» هر روز بالای تپه می­برد و هر لحظه منتظر است که سنگش به پایین تپه سقوط کند. کتاب­های من خیلی بی غل و غشند، ساده­اند، می­شود گفت ژنده پوش، هیچ وقت قفسه­ی شیکی نداشتند. کسی نبوده که هر روز غبار از تنشان بگیرد و نازشان را بکشد. خیلی وقت­ها زیر دست و پا مانده­اند، پر از خط و لکه­ی قهوه شدند یا ذرات نارنجی پفک. گاهی تمام هوش و حواسم را لای برگ­های کتاب جا گذاشتم و چند روز بعد برش داشتم. توی پارک جایشان گذاشتم و گاهی هم با وجود آن همه علاقه هدیه­شان دادم و باز یک نسخه­ی دیگر برای خودم گرفتم و شاید هم دیگر نتوانستم بگیرم.
با وجود اینکه اهل این طور ظواهر نیستم اما دلم می­خواهد برای یک بار هم که شده کتاب­هایم یک قفسه نو داشته باشند. جا برای همه­شان باشد و اتاق و میزی داشته باشم که فقط برای کتاب باشد، برای کارم باشد و به خاطر وجودشان غرولند نشنوم.
من فقط یک محل کار می­خواهم و کمی احترام به آنچه که همه­ی دنیای من است.


نوشته شده در یکشنبه 90/1/28ساعت 11:40 عصر توسط هـاجـر زمـانـی نظرات ( ) | |

Design By : LoxTheme.com