سفارش تبلیغ
صبا ویژن


لــعل سـلـسـبیــل

 

فقط کافی­ست از دهانش خارج شود:«خب، امروز چه خبر؟». بین خودمان بماند، اکثر وقت­ها همین نخ «ف» را هم نداده، یک دور تا فرحزاد زدم و برگشتم. آن وقت است که شروع می­کنم به صحبت از کارهای روزانه و آن­چنان با آب و تاب تعریف می­کنم که خودم هم باورم می­شود قصه گوی خوبی هستم، شاید هم باشم چرا که بارها شده، وسط حرف­ها و شکوه­ها و ناله­ها و غیبت­هایم خوابش برده، همان­طور جلوی تلویزیون روشن و پرحرفی­های من... من میوه­ای و کاردی در دست، با پیش دستی که  روی پایم گذاشتم، سر که بلند کردم... همان طور جلوی تلویزیون روشن و پرحرفی­های من ... برای دل خودم هم که شده تا آخر حرف­هایم را برای خودم تعریف می­کنم و به این فکر می­کنم که باز هم شام نخورده خوابش برد...

 


نوشته شده در جمعه 91/1/25ساعت 7:23 عصر توسط هـاجـر زمـانـی نظرات ( ) | |

Design By : LoxTheme.com