سفارش تبلیغ
صبا ویژن


لــعل سـلـسـبیــل

اینجا لحظه هایم را دوست دارم . لحظه هایم را ؛ همین طور آسمان ، زمین و هر آنچه رنگ و بوی این قطعه از خاک بهشت را می دهد . خودم را دوست دارم در میان لحظه های دعا و مناجات ، مناجات که نه ؛ وسط ظهر از گرما و خستگی کلاس به اینجا پناه می آورم . خستگی ام را به بالش های دور تا دور چیده شده ی اینجا تکیه می دهم و غرق می شوم در صدای خاموش سکوت . اینجا ساعت ها زمان را نشان نمی دهند ، زمان گم می شود و در دور دست ها به فراموشی سپرده می شود .
روی دیوار های اینجا یادگاری نوشته اند اما من هر بار که اینجا می آیم بر روی قلبم احساس می کنم کنده کاری می شود ؛ یادگاری شیرین از جانب چهار تن ، چهار امام زاده ی معصوم ، فرزندان امام چهارم که بنا به بازی روزگار سرنوشتشان به این قطعه زمین پیوند خورده است و اینجا به خاک سپرده شده اند .
صدای زنگوله ی شتر ها در گوشم می پیچد و از دور کاروانی خسته و تشه را می بینم و اینجا که هنوز بیابان است و تک درختی وسط این بیابان جلوه گری می کند . آرامشی ابدی کاروان را به سمت خود می خواند و آن چهره های معصوم ، آنچنان که تک درخت خستگی را از صورتشان می زداید غرق در سکوت اینجا می شوند و من هنوز محو در سلام بلند بالایی هستم که تپش قلبم را تحت اختیار گرفته است .
اینجا من گمم ، اسم ندارم ، همه یک اسم دارند . همه زائرند ، مسافر یک بارگاه مقدس ، اینجا ، قطعه ای از بهشت خداوندی ، جایی در میان زمین خدا و من ... آهوی ره گم کرده ای که در به در دنبال پناهی ست و شانه ای برای گریستن . سرم را به قفل های ضریح تکیه می دهم و می گریم ، بی صدا می گریم آنقدر که صدایش را اهل آسمانها می شوند !‌
دستهایی را می بینم ، شاید از ورای سالها ، دهه ها و قرن ها که تکه پارچه های سبز را با امید ، ایمان و یقین به ضریح گره می زنند و دستهای لرزان خودم را که دیگر گره هم نمی توانند بزنند .
سبک می شوم ، قلبم در سینه ی دردناکم تند تر از قبل می زند ، می زند به امید بخشش ،‌به امید ترحم ... اینجا برای من مقدس است . مقدس ترین پناهگاه . این مامن ابدی دلم را خوش می کند ، اینجا که می آیم دروغ را بالا می آورم ، کبر را بالا می آورم ، رنج را بالا می آورم و نیازمند ترحم می شوم ، الهی العفو ! الهی العفو !
من ، یک زائر تنها ، زائر تنهایی های یک کاروان ، کاروانی که به سوی ابدیت حرکت می کند ...
بالاخره بغض قلمم اینجا شکست ، ... همین جا ، جایی که رنگ لحظه هایم را بسیار دوست می دارم .

* شهر پست قبل به گمانم از آقای قیصر امین پور باشد .
* از این به بعد لعل سلسبیل تمام تلاشش را می کند تا حداقل هفته ای یک بار به روز شود !


نوشته شده در چهارشنبه 86/7/25ساعت 6:56 عصر توسط هـاجـر زمـانـی نظرات ( ) | |

Design By : LoxTheme.com