سفارش تبلیغ
صبا ویژن


لــعل سـلـسـبیــل

به همه ی آنهایی که هاجر را دوست دارند!

بارون میاد جر جر
پشت خونه ی هاجر
هاجر عروسی داره
دمب! خروسی داره


     معلوم نیست کدام شاعری در کدام قرن هجری (شمسی و قمری اش را خود شمسی جان و ننه قمر بین خودشان حل و فصل کنند! ) آن را سروده و الحق آنقدر متواضع بوده که نامی از خود در این عرصه ی کور و کچل فرهنگی این مرز و بوم باقی نگذاشته ! لذا به این خاطر بنده ی حقیر کمتر از قطمیر این وظیفه ی خطیر را گردن گرفته در این باب قلم فرسایی می کنم . آن را به بوته ی نقد و بررسی می کشانم ، می چلانم و آخر سر هم روی این طناب پوسیده ی  پهنش می کنم . باشد اجری اخروی در کارنامه ی سیاه ادبی ما!
     بارون میاد جر جر ... چه خوش گفت بسی رنج بردم دراین سال سی! اصولا همیشه این سوال در ذهن این حقیر مطرح بوده که چرا شاعر فرمایش نفرموده برف میاد نم نم؟ این همه نزولات جوی داریم ما! یا اصلا چرا بارون نیاد شر شر؟ که اگر بر حسب اتفاق شُرشُر هم خوانده می شد چندان بدک نبود! اما احتمالا شاعر به این فکر کرده که برف اگر نم نم از آسمان بیاید (توجه داشته باشید که در آن زمان چیز دیگری از آسمانها نزول اجلال نمی فرموده!) چون سر و صدای زیادی ندارد با ابیات نغز بعدی چندان سازگاری نداشت!
     اصلا به عقل کدامتان رسیده که صدای بارش باران عینهو همان کف و دف و در پاره ای موارد عینهو همان سوت است که در مراسم جشن و شادی از خودتان در می آورید؟ این یکی از آرایه های پنهان بود که بنده از حلقوم این شعر با دستهای خودم کشیدمش بیرون و خدایی شعر آخ هم نگفت!
     بارون میاد جرجر ، پشت خونه ی هاجر ... شاعر در واقع با سرودن این مصرع دور اندیشی خود را به حد کمال به اثبات رسانده ، چرا که اگر باران توی خانه ی هاجر می بارید جشنشان را به هم می ریخت و خلق الله خیس می شدند و ممکن بود دماغشان هم در حین شادی بسوزد و یا اتفاقات بد دیگری رخ بدهد که شاعر با آوردن کلمه ی « پشت خونه...» به همه ی این وقایع خانمان برانداز پایان داده است.
     اما چرا این همه خونه و بارون پشت خونه ی هاجر خانوم؟ خوب این هم جای بسی تامل و درنگ دارد. فکر نمی کنم در آن زمانها پارتی بازی و این چیزها اختراع شده بود و اصولا این وصله ها به جماعت عزیز شاعران نمی چسبد! با این حساب یا باید این باران خیلی خاص بوده یا این هاجر خانم  یک آدم چیز فهمی ،کله گنده ای ، بچه مایه داری چیزی بوده است!  این نکته را هم در نظر داشته باشید که آن زمان از این بارانهای مصنوعی نبوده که هرکی هرجا دلش خواست آن را « به با را ند ! » ، پس نتیجه می گیریم که این جناب بارون بدجوری خاطر خواه هاجر خانوم بوده!
     البته بیشتر گمانه زنی ها روی این قسمت است که شاعر فقید چون مشکل شنوایی داشته و صدای باران را جرجر می شنیده آنقدر دنبال قافیه گشته که بالاخره آن را با هاجر جور یافته! حالا من دلم نمی آید  شاعر محترم را از زیر خروارها خاک بکشم بیرون و ازش بپرسم که چرا...؟! ولی این احتمال هم می رود که این شاعر بزرگ دشمنان زیادی داشته که این حرفها را همه آنها پشت سرش درآورده اند! آدم نباید اینقدر ساده باشد که گول این حرفها را بخورد! با این حساب این معمای هاجر و جرجر برای همیشه پنهان خواهد ماند و از دست من و امثال من هم هیچ کمکی برای حل این معما برنمی آید! اینم روی هزاران معمای حل نشده دیگه توی این دنیا! به کجا بر می خوره به نظر شما؟ (جواب نداریم لطفا سوال نفرمائید!)
بارون میاد جرجر، پشت خونه ی هاجر ، هاجر عروسی داره... هی من می گویم این هاجر خانوم یک آدم مهمی بوده که جشن عروسی اش در تاریخ ذکر شده شما بگو نه! این همه آدم شبهای جمعه دارند جشن عروسی می گیرند، تالار می گیرند و پایکوبی می کنند و تا خرخره از میهمان ها پذیرایی می کنند ، بدتر از همه هی فیلم و عکس می گیرند و بعد میان ملت پخش می کنند!! کدامشان این همه معروف شد که این هاجر خانوم جناب شاعر ما؟! نه خودتان قضاوت کنید! آی شمائی که داری نیشخند می زنی!‌ آی شمائی که به قول حاج آقای محل ، مغرضی! ... بیا و درستش کن، اصلا تقصیر توست که این بحث سیاسی شد! وگرنه من داشتم مثل بچه ی آدم نقد ادبی خودم را می کردم!‌
بارون میاد جرجر ، پشت خونه ی هاجر ، هاجر عروسی داره ، دمب! خروسی داره ... دم خروس پیداست ، حیای گربه کجا رفته؟ این را به شما خواننده ی عزیز گفتم که کرکره ی کرکر خنده ات را بکشی پائین و تخته اش بکنی! چه معنی دارد که آدم با خواندن یک شعر ازیک شاعر محترم شکمش را بگیرد و از شدت ریسه به آسمان و زمین برود؟ ای روحت شاد شاعر گمنام که تا زنده هم بودی کسی قدرت را ندانست و کسی درکت نکرد! مثل این شاعرهای ندید بدید نبودی که هی گُرو گُر کتاب به اسم خودت بچاپانی و به خورد شعر نشناسان بدهی ! هی تند تند توی این همایشهای « بشر خر کن!‌ « که موز و آبمیوه می دهند شرکت نکردی ، فاتحه ی شهرت را خواندی و گذاشتی لب طاقچه ی خانه ات و آخر سر هم در گمنامی مردی!
    از شما انتظار نداشتم! از شما انتظار نداشتم که این طور بگویی که ای بابا! این شاعر که زهرش را با نسبت دادن این دم خروس به هاجر خانوم ریخت که! نه ابدا این طور نیست ، به نظر این حقیر این مصرع برای رد گم کنی است، قدیم ندیم ها از این ضرب الکچل ها زیاد بوده! این مصرع می خواهد بگوید هاجر خانوم آدم دو دوزه باز و کلک بازیی نبوده که دم خروسش را  زیر پیراهن عروسی هم قایم کند و چون دستش مثل کف پایش! صاف بوده ، هرچه داشته شب عروسی اش در طبق اخلاص گذاشته و آنقدر سخاوت داشته که تا آخرین خروس خانه اش را بدهد به مهمانها که کبابش کنند و بخورند! این مصرع مشت محکمی ست به دهان همه ی آنها که می گویند هاجر خانم اِل بوده ، بِل بوده و جیم بل بوده!‌ اما چون در آن زمانها افشاگری به صراحت الان نبوده شاعر مقصودش را در دم خروس گنجانده ، آقاجان درک این چیزها چشم بصیرت می خواهد! باید یک فرقی بین من ناقد و توی خواننده باشد دیگر!
     ‌ اما بعضی دستور زبان دانان ! اعتقاد دارند که خروس جمع کلمه ی خرس است! خوب شاید هاجر خانم در شب زفاف از یک خرس دست آموز هم برای  سرگرمی مهمانانش استفاده کرده!‌ آن قدیم ها که ارکست و مطرب مثل الان ها مد نبود که!‌ هرچی جک و جونور از هرجای دنیا پیدا می کردند می آوردند در جشن عروسی شان تا به همه خوش بگذرد . حالا یک نفر دارد تفریح و سرگرمی سالم را توی اجتماع رواج می دهد زورت آمده؟ تو هم اگر جگرش را داری برو به جای یک تماس که مطرب دعوت می کنی از جنگل خرس شکار کن و بیاور توی جشنت! خرس نشد همان خروس را بیاور!‌

پ.ن1 : مامان می گوید اگر من قبل از بچه دار شدنم این شعر را شنیده بودم اسم تو را هاجر نمی گذاشتم! کیف می کنید تاثیر گذاری این شعر را؟
پ.ن2 : حتی با وجود این شعر کوچه بازاری ، اسمم را خیلی دوست دارم!
پ.ن3 : ای کاش باران ببارد!

 


نوشته شده در جمعه 87/5/4ساعت 1:2 عصر توسط هـاجـر زمـانـی نظرات ( ) | |

Design By : LoxTheme.com