واقعيت‌اش اين است که دلم مي‌خواهد شرطي را که با خودم بستم ببازم...اصلا من که شرط‌بندي بلد نبودم نبايد گول دلم را مي خوردم و شرط مي‌بستم...حالا هم بايد پايش بايستم!زنانه‌ي زنانه! (جون مرد نيستم که بشود: مرد و مردانه!) پيرمردي که گفتي کجاست؟ اتوبوس من هميشه دير مي‌کند...
(1-هاجر عزيزم به خاطر اين کامنت‌ ماليخوليايي، من را ببخش!
2-چه خوب که تو هستي، اين‌جا هست...لذت خواندن نوشته‌هاي تو را با هيچ نوشته‌‌ي ديگري عوض نمي کنم)