سلام
در وجود پاك نسترنهاي جوان باغچه ، آشوب عشق به پا شده و دلشان مملو از خرابي هاست ، پروانه هاي سرگردانشان را ديگر ندارند زيرا كه نتوانستند روزهاي با آنها بودن بگويند كه دوستشان دارند .
با سكوت به روزم !
سلام هاجر
جالبه يك نويسنده عاشق شخصيتي بشه كه خودش خلقش كرده.
من خودم وقتي كتابي مي خونم عاشق شخصيت داستانش ميشم.
خب قهر و آشتي نمك زندگيه ديگه. حالا بري خونه بخت مي فهمي من چي ميگم.
سلام.
داستان جالبي بود, از اين لحاظ که يک جور درگيري بود ميان نويسنده, با شخصيتي که خودش خلق کرده. يه جورايي عاشق اين جور فضاهاي عجيب هستم و کلا عاشق داستان کوتاه.
لذت ناک بود!
به نام عقل، عشق، تعادل و صلح.
درود به لعل
آيا خدا هم زماني که انسان را آفريد (اگر بپذيريم که خدا انسان را آفريد) به اين شکل داستان ما رو نوشت؟ مثلا قرار بوده همه همان کاري رو که کرده اند انجام بدهند؟ از فردوسي و حافظ و ابن سينا بگير تا اديسون و گراهام بل و هيتلر و جرج بوش.
واقعا داستان ما رو چه کسي نوشته؟ قرار بوده چه نقشي ايفا کنيم و چه نقشي ايفا کرديم؟ شخصيتهاي چه داستاني هستيم؟ خالقمان کيست؟ خالق ما، خود شخصيت چه داستاني نيست؟ و خالقش کيست؟ نميدانم فقط ميتوانم بگويم نميدانم.
هرگز مرگ را با گريه اي شاد نکرده ام، برخيز زندگي را زنده کنيم.
"متعادلترين آزاديخواه ماتريکس" با مطلب "منطق منابع اوليه و سياست" به روز شد. منتظر سر زدنت هستم. زودي بيا. راستي بدم نيست من رو لينک کني ها. پيروز باشي و بدرود تا طلوع و غروبي ديگر.
ساحر
آغاز تفکر، برقراري تعادل، به اميد آزادي و صلح.
سلام.خوبين شما.ممنونم كه به من سرزدين.زيبا نوشتي.
eshghoolak.parsiblog.com
سلامنهايت لطف شماست آجي.ممنونم از اينهمه محبت شماممنون
وبلاگ جالب داره
عاليه
موفق باشي به من هم سر بزني بد نيست!
منتظرتم
خيلي بيكارم نه؟ نشستم وبلاگ تو رو رصد مي كنم كه كي ماه در مياد؟ و شايد فرداش عيد باشه/
نوشته ي زرنگانه يي بود. پيچ در پيچ. قاطي كردم يكي دوبار وقتي خوندمش. به هر حال سلسبيلي بود بازم
شب بخير فعلا آبجي جان. آقاتون ايضا!
زيبا تصوير سازي مي كنيد هر چند قدري پيچيده!
ممنون از لطفتون.
و دختر با همه ي زيبايي اش ، با آن همه لعنتي هاي نگفته توي دهانش آتش مي گيرد ... دل من نيز ...