فرستنده :
عارفي
جمعه 91/8/26
تا ابرتير ه هست دلم وا نميشود
يعني مقيم خانه گلها نميشود
موجيست در دلم كه به سا حل نمير سد
شوريست در سرم كه شكيبا نميشود
اند يشه كويري چشمان تنگ من
افسوس محو وسعت دريا نميشود
درسا يه سار باغ سپيدارعشوه گر
درد آ شنا ي لا له صحرا نميشود
ازمن مپرس علت اين داغ بي شكيب
رازيست سر به مهر كه افشا نميشود
شهر از حضور دلهره بيمار گونه است
وقتيكه عشق و عا طفه معني نميشود .
(سارائي)
فرستنده :
مهدي رهبرزارع
جمعه 91/8/12
يک شبي مجنون نمازش را شکست ، بي وضو در کوچه ليلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود ، فارغ از جام الستش کرده بود
گفت يارب از چه خوارم کرده اي؟ ، بر صليب عشق دارم کرده اي ؟
خسته ام زين عشق دل خونم نکن ، من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد اين بازيچه ديگر نيستم ، اين تو و ليلاي تو من نيستم
گفت ديوانه ليلايت منم ، در رگت پيدا و پنهانت منم
سالها با جور ليلا ساختي ، من کنارت بودم و نشناختي
فرستنده :
ali
پنج شنبه 91/8/4
تولدتون مبارك باشه هاجر خانوم