لــعل سـلـسـبیــل
خدایا !
بابا گفت:
« میروم تا برای شام غذا پیدا کنم»
شب شده
اما هنوز
بابا به خانه برنگشته
خدایا !
آن آقا که از کنار خانهی ما رد میشد
دستش یک عالمه نان بود
حواسش نبود
یک تکه از نانش افتاد روی زمین
و من آن را برداشتم
خدایا!
به بابا بگو
هرچه زودتر به خانه بیاید
تا با هم این تکه نان را بخوریم
(بچه موش)
هاجر زمانی- جوانه غذا (ضمیمه ویژه کودکان نشریه غذا)– شماره 2- بخش درد و دل
نوشته شده در جمعه 88/4/12ساعت
7:40 عصر توسط هـاجـر زمـانـی نظرات ( 5 ) | |
Design By : LoxTheme.com |