لــعل سـلـسـبیــل
من و مهگل نقاشی میکشیم، روی وایت برد دارا و سارایش. من سر یک آدم را میکشم، مهگل شکم گندهاش را، انگار که چند تا چکش توی گردی شکم آدم توی نقاشی خورده باشد. پاها مال من میشود و دستها برای مهگل. موهای فرفریاش را من میکشم، مثل موهای مهگل و میگویم:«تمام!»
مهگل داد میزند:« نه نه! تموم نشده!». ماژیک را از من میگیرد:« نافش رو نکشیدی! یادت رفته بود!». مامان مهگل میخندد:« تازه ناف رو کشف کرده، از وقتی که نافش عفونت کرد و بردیمش دکتر! وقتی اومد خونه، برای همهی آدمهای نقاشیاش ناف کشید.». مهگل میگوید« همهی آدم ها ناف دارند! آقای دکتر میگفت! ناف منو ببین!». و پیراهنش را بالا میزند. خندهمان میگیرد اما برای مهگل خندهدار نیست:« مامان! اگه ناف نداشته باشیم، چطور میشیم؟»
Design By : LoxTheme.com |