سفارش تبلیغ
صبا ویژن


لــعل سـلـسـبیــل

مامان می‌گوید: «شکمت خیلی قلنبه شده!»
بابا می‌گوید: «از بس ماکارونی توش ریخته!»
مامان می‌گوید:« و بستنی!»
اما من می‌دانم که هردوشان دروغ می‌گویند. خود مامان می‌گفت آدم که چاق می‌شود کلی چربی می‌رود زیر پوستش. هروقت مامان گوشت می‌خرد من به چربی‌هایش نگاه می‌کنم. چربی سفید رنگ است و بوی گندی هم می‌دهد. (این کلمه یعنی بوی گند را از بابا یاد گرفته ام). اینقدر ازش بدم میاید که از توی خورش سوایش می‌کنم. حتی یک ذره هم نمی‌گذارم چربی برود توی دهانم. بعدش هم ماکارونی و بستنی کجاش شبیه چربی است؟ شاید رنگ بستنی وانیلی سفید باشد اما وقتی می‌رود توی دهان آدم آب می‌شود و رنگ هم ندارد. یکبار که بستنی وانیلی مامان آب شده بود دیدم که بستنی آب شده هیچ هم شبیه چربی و دنبه نیست. آخر من نمی‌دانم کدام آدمی می‌گذارد بستنی خوشمزه‌اش همین طوری توی دهنش نرود و آب شود؟. چربی را که بگذاری توی دهنت اصلا آب نمی‌شود، مزه‌اش هم از دهان آدم بیرون نمی‌رود.
ماکارونی هم آن طوری نیست. بابا همیشه می‌گوید اگر ماکارونی را خوب نجوی توی شکمت تبدیل به کرم می‌شود. خوب من هیچ وقت ماکارونی را خوب نمی‌جوم. من اگر جای آن ماکارونی‌های کرمی بودم، شبها از توی دهانم می‌آمدم بیرون و می‌رفتم توی باغچه. توی باغچه رنگشان صورتی می‌شود. دیگر عین ماکارونی نیستند. مامان می‌گوید هرکسی حالش خوب باشد لپ‌هایش گلی است. تا این حرف را می‌زند یادم می‌افتد به کرم‌های توی باغچه که توی خاک وول می‌خورند و توی شکمشان پیدا نیست، تازه هیچ کس هم بهشان هی نمی‌گوید:«اینقدر وول نخور بچه!».
شکم خود بابا هم گنده است. اصلا یک فکری به ذهنم رسید. نکند من و بابا یک نی‌نی توی شکممان داشته باشیم؟ عین آن وقتی که می‌گفتند یک نی‌نی توی شکم خاله سارا ست. من که خیلی دوست دارم یک نی‌نی توی شکمم باشد، چون وقتی که من سیر شدم، آن هم سیر سیر، بقیه‌ی غذاهای خوشمزه را می‌دهم تا نی‌نی‌ام بخورد و هی گنده‌تر بشود. آنقدر گنده که بدهم عمو هادی لپش را بکشد و به لپ‌های من کاری نداشته باشد.
خیلی دلم می‌خواست من هم مثل کرم‌ها، توی شکمم پیدا بود. آن وقت می‌توانستم همه‌ی چیزهایی را که می‌خورم ببینم. نی‌نی توی شکمم را هم می‌دیدم و می‌دیدم شکل کی است! دروغکی هم نمی‌گفتم نی‌نی شبیه خودم است، عین خاله سارا که الکی می‌گوید نی‌نی‌اش شکل خودش است. دلم می‌خواهد نی‌نی توی شکمم پسر باشد، اسمش را هم می‌گذارم ماکارونی. ولی خوب، آدم که توی شکمش پیدا باشد یک کم هم آبرویش می‌رود، چون جیش و پوفش هم از آن تو معلوم است. تازه! مامان هی اندازه‌اش را می‌بیند و می‌گوید:«باز جیشت رو نگه داشتی؟». بعد آدم را مجبور می‌کنند برود توی توالت که بوی گند می‌دهد. اصلا من نمی‌دانم این آدم بزرگ‌ها از چیه توالت خوششان می‌آید...


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/1ساعت 12:39 صبح توسط هـاجـر زمـانـی نظرات ( ) | |

Design By : LoxTheme.com