سفارش تبلیغ
صبا ویژن


لــعل سـلـسـبیــل

شبها همه‌اش خواب بد می‌بینم. کسی «بادپا»، لاک‌پشتم را می‌گیرد و توی هوا معلق نگه می‌دارد. لاک‌پشتم آنقدر دست و پا می‌زند و تقلا می‌کند تا اینکه خفه ‌می‌شود. کسی لاک‌پشتم را به صلیب می‌کشد. روی دست‌ها و پاهای کوچولویش میخ فولادی می‌کوبدو به چهار چوبش می‌اویزد. حتی بدجنس یک میخ تیز به دم دراز و باریکش می‌کوبد. کسی لاک پشتم را وارونه می‌کند و مثل فرفره هی چرخش می‌دهد. او تاب می‌خورد، آنقدر که هرچه ماهی بهش دادم خورده، بالا می‌آورد. کسی کله لاک‌پشتم را می‌گیرد و فشارش می‌دهد، آنقدر فشارش می‌دهد که چشمهای متفکرش از حدقه می‌پرند بیرون.
کسی یک وزنه‌ی 25 کیلویی را محکم می‌کوبد روی لاک لاک‌پشتم. لاکش خرد و خمیر می‌شود، من دلم نمی آید که ببینم که لاک‌پشت‌ها اصلا خون دارند یا نه، یا اینکه خونشان چه رنگی ست؟! کسی از لاک پشتم خوشش نمی‌آید، یکی از دست‌هایش را می‌کشد، آنقدر که دستش از جا کنده می‌شود، دست لاک پشت کوچولویم از همیشه سردتر می‌شود.
کسی لاک‌پشتم را توی خواب دوست ندارد. یک ناخن گیر برمی‌دارد و فلس‌های روی دست و پایش را می‌کشد، پنجه‌های کوچولویش را می‌کشد، لاک‌پشتم از درد هوش می‌رود، بیچاره صدایی ندارد که فریاد بکشد. یک نفر بلند بلند به او می‌خندد. یک نفر هوس سوپ لاک‌پشت کرده، لاک‌پشتم را درسته توی سوپش می‌اندازد و با ملاقه قاطی مواد می‌کند. فکر می‌کنم لاکش هیچ وقت پخته نمی‌شود. کسی کسی لاک‌پشتم را به سیخ می‌کشد، سر سیخ از دهانش می‌زند بیرون، برای همیشه از ماهی کباب بدم می‌آید چون لاک‌پشتم شبیه یک ماهی به سیخ کشیده بیچاره شده است.
کسی یک مته برقی می‌آورد، از آن گنده‌ها. توی بدن لاک‌پشتم یک سوراخ درست می‌کند. سوراخی که از لاک و گوشتش عبور کرده است. همه‌اش می‌خواهم بهش بگویم فریاد بزن لاک‌پشت کوچکم! ولی او در عوض به آسمان پرتاب می‌شود. هوا را با آب اشتباه می‌گیرد و توی هوا شنا می‌کند. ترجیح می‌دهم فقط به صعود فکر کنم و نه سقوط آن بیچاره.
یک نفر می‌خواهد از شر لاک‌پشتم خلاص شود، یک نفر هیچ دوستش ندارد و هی برایش نقشه‌های وحشتناک می‌کشد. توی خواب، من خود لاک‌پشتم هستم.  


نوشته شده در دوشنبه 89/2/6ساعت 1:4 صبح توسط هـاجـر زمـانـی نظرات ( ) | |

Design By : LoxTheme.com