لــعل سـلـسـبیــل
نمیدانم در این فصل توی باغچه چیزی عمل میآید یا نه، اما تلاشم را میکنم. میگویند تلاش همیشه خوب است. تمام خاک باغچه را بیل میزنم، زیر و رو میکنم. مچ دستم درد میگیرد، انگشتهایم تاول میزند. چند کیلو کود حیوانی را با خاک باغچه قاطی میکنم بلکه سبزیجاتم جان بگیرند و زودتر قد بکشند. تمام تنم بوی کود میگیرد. بوی کود تا ته حلقم میپیچد، به روی خودم نمیآورم. بذرها را میکارم. ریحان، ترب، تره، پیاز، شاهی، جعفری، فلفل. بذرها را دست و دلبازانه میپاشم، تنگ هم. تا وقتی بذرها دنیا آمدند، حس رقابتشان گل کند و بخواهند از هم جلو بزنند. یا نه، وقتی حس دزدی مورچهها بالا گرفت، حداقل نصف بذرها توی خاک بمانند. با شیلنگ باغچه را آب میدهم. عطر طویله تمام حیاط را برمیدارد، من حس کاشتن گرفتهام، شاعرانهترین صبح پاییزیام را داشتم.
Design By : LoxTheme.com |