سفارش تبلیغ
صبا ویژن


لــعل سـلـسـبیــل

ببخشید که کمی طولانی شد ! ممنون از همه ی اونایی که تحمل می کنند ...

شاید یک هفته ای هست که آنجا افتاده . کسی دیگر کاری به کارش ندارد . خوب به نظرم از اول زندگی اش هم کسی کاری به کارش نداشته . آخر چه کسی با یک سوسک بی تربیت و کثیف می تواند کاری داشته باشد ؟ من یکی که جنازه ی چندش آورش را هم نمی توانم تحمل کنم ! نمی دانم چرا از مورچه ها خبری نیست ؟ آخر معمولا این طور موارد رسم است که ... ای بابا چرا مسخره بازی در می آوری و عقده هایت را سر یک عدد سوسک مرده ی بدبخت خالی می کنی؟ خوب بهتر است بگویم ... رسم که نه !‌بر حسب غریزه و چه می دانم از این جور کلمات قلنبه سلنبه این طور وقت ها مورچه ها سر و کله شان پیدا می شود . قطار قطار مورچه به دور جنازه ی یک سوسک مرده . حتما بعد از تکه تکه کردن جسد یک سوسک چاق و چله ، یا نه مثل این یکی کوچولو موچولو ، مغازه ی قصابی مورچه ها آباد می شود . یه کاغذ هم می زنند پشت شیشه با این مضمون : « گوشت تازه ی " سوسک جوان " رسید !‌» آخر دم مغازه های قصابی می نویسند : « گوشت تازه ی بره » ! حالا من از کجا بدانم به بچه ی یک سوسک یا سوسک جوان چه می گویند اصلا ؟ زندگی کدام سوسکی آنقدر اهمیت دارد که آدم بیاید خودش را درگیر این چیزها کند ؟ اصلا همین قدر هم که من می نویسم به خاطر جنازه ی چندش ناک و بی ریخت این سوسک است که سر از اتاق من در آورده . تازه اگر هم چیزی می نویسم مدح و ستایشش نمی کنم که ؟!

گوشت تن این بدبخت و کله پاچه و ران و این جور اعضای بدنش فقط برای همان مورچه ها ارزش دارد و بس ! ما ها که با حشره کش به استقبالشان می رویم و ازشان پذیرایی مفصلی می کنیم . البته خاصیت دیگر سوسک ها این است که اشتغال زایی می کنند ! بابا این کاره !!! یه کف مرتب به افتخار این سوسکها بزنید ! چند تا کارخانه ی حشره کش به خاطر وجود مبارکشان به راه افتاده و چند صد هزار نفر در دنیا به مدد وجود شریف ! این سوسک ها به نان خوردن افتاده ؟ خدا می داند ! تازه اش هم ، چند تا فکر خلاق نشست و سوسک زیر ذره بین گذاشت و دل و روده ی سوسک باز کرد تا بتواند یک سم ناقابل کشنده و مهلک برای این سوسکها دست و پا کند ؟ و چند آدم بیکار پیدا شد که بیایند و از سوسک بنویسند و اندر فواید آن !!
من نمی دانم کارگران کارخانه ی محترم سم سازی ! چه احساسی دارند و اصولا سوسک در زندگیشان چه نقشی بازی می کند ؟ و یا درجه ی تنفری از سوسک ها دارند یا نه ؟ آخر از یک سمت نانشان بسته به این موجودات شریف است و از طرف دیگر در فکر نابودی انها هستند ! عجب تناقضی ! من اگر بودم شیطنتم گل می کرد و کاری می کردم که نه سیخ بسوزد و نه سوسک ! خوب ، سوسکها را با سم مورد نظر « لاجون » می کردم و می فرستادم توی سطل زباله و وقتی رفتند انجا دوباره جان می گرفتند و روز از نو و روزی از نو ! و این چرخه ی لعنتی مسخره تا ابدالدهر ادامه پیدا کند !
شاید هم اینقدر سوسک زیاد شد که بعضی آدمهای خلاق و صد البته بیکار تصمیم گرفتند مثلا شبی با سوسکهای محترم برگزار کنند ! از این جونور ( آدمیزادو می گم بابا ! ) هرکاری بگویی بر می آید ! شاید هم دعوتشان کردیم به گفتگو ؛ و سر آخر برایشان شهرک اختصاصی سوسک نشین ساختیم ! خونه های سوسکی ، مغازه های سوسکی ... مامور کفن و دفن سوسکها هم مورچه ها هستند ! و نان مورچه ها هم از این طریق آجر نمی شود !
از بچگی هم واسه ی بچه سوسکهای ریزه میزه کلاسهای تربیتی و آموزشی گذاشت ، آن وقت از بچگی توی کتشان فرو می رود که کاری به کار آدمیزاد ها نداشته باشند . ولی وای به حالمان می شود اگر این سوسکهای تربیت شده بفهمند که بعضی ها ازشان چقدر می ترسند و حساب می برند !! آن وقت شاید به سرشان زد : « انقلاب سوسکی !» البته به روش و سبک سوسکهای آموزش دیده ! کماندوی سوسکی مثلا ، ارتش سوسکها و ... سلاح کشتار جمعی هم نیازی نیست تولید کنند ، اولین نفری را که دیدند ( البته قبلش باید مطمئن شوند که مجهز به سلاحی به اسم لنگه دمپایی نیست ) یک شکلک خوشگل برایش به نمایش بگذارند .
خوب اینها که همه اش شد افکار مسخره ی من ! باید جنازه ی سوسکه را بچسبم که آنجا افتاده و نمی دانم کدام آدم نابینا و کم حواسی پایش را گذاشته رویش که شقه شقه هم شده ! فکر نمی کنم کار من بوده باشد ، من اینقدر از این یک فروند جنازه می ترسم که دیگر به آن سمت از اتاقم پا نمی گذارم ! و اگر هم بروم حواسم را شش دنگ جمع می کنم که پا روی آن چندش جان نگذارم . در حین یک مکالمه ی تلفنی بود که چشمم به جمالش روشن شد ولی آن وقت هنوز سرپا بود و این طور در هم نشکسته بود !
ولی دوست ندارم بیش از این مهمان اتاقم باشد ! سوسک بدبخت را انگار برق گرفته باشد ، چون خشک شده ، فکر دیگری هم الان به ذهنم رسید ، احتمالا این سوسک در حین اسباب کشی اسباب کشی شده باشد ! چون این طور که به نظر می رسد سالهای سال است که محتویات داخل شکمش خالی شده است ! من که اسکلت سوسک نمی دانم چه شکلی است ولی شاید منظور همین شکلی است ! البته بر همگان واضح و مبرهن است که حشرگان استخوان هم ندارند ؛ اسکلت پیشکششان باشد ! ولی برایم سوال است که چرا مورچه ها از آن دست و پای بلوری خوشمزه گذشته اند و بی خیالش شده اند؟
اگر به من بگویند در دنیای پستانداران به این سوسکها چه نقشی می دهم من نقش گاو را به آنها اعطا می کنم . گاو بودن هم بعضی وقتها برای خودش نعمتی ست بس ستودنی ! و قابل احترام ! همین که برای هر کاری سرت درد نکند و همانند گاو سرت را بندازی پایین و نقش خودت را بازی کنی ، یعنی بچری و احیانا توی کثافت غلت بزنی و ماغ بکشی و فین فین کنی ،‌ و فرد دیگری دایما تر و خشکت کند نعمتی ست همان طور که در بالا گفتم بس ستودنی ! کاری به درست یا غلط بودن این نوع زندگی ندارم ، چیزی که مهم است این است که راحت و آسوده تا آخر عمر زندگی می کنی و کاری جز نشخوار کردن نداری!
مسلما سوسکها نشخوار نمی کنند ، اما زندگی راحت و نسبتا امنی در دستشویی ها و چاه های فاضلاب دارند . مثل بچه ی آدم تولید مثلشان را می کنند و هی زیاد می شوند . نه غصه ی مسکن دارند و نه هم و غم خرج و کار و درس و مشق و ...! ای بابا ! مثل اینکه قضیه کم کم دارد جالب می شود ! کمی هم رنگ و بوی سیاست گرفته به گمانم ، من اهل سیاست نیستم ، فقط امروز عشقم کشیده سوسک نویس خوبی باشم !
تنها درد سوسکها همان حشره کش ها و سمهای سوسکی است که این را از روز ازل هم گفته اند : مرگ حق است ! و ما آدمها هم هر از چند گاهی بمبی می اندازیم و جنگی بر می افروزیم و فوج فوج آدم زنده می کنیم زیر خاک و کسی ابدا ککش نمی گزد ! مثل همان سوسکها که گمان نمی کنم مجلس عزاداری و این چیزها داشته باشند .
چه زندگی راحتی ! از صبح تا شب توی سر و کله ی خواهر ها و برادر های سوسکی ات می زنی ، باهاشان بازی می کنی ، پدر و مادر سوسکی ات هم از همان ابتدا تو را به حال خودت رها می کنند و فی امان الجاه الفاضلاب !!!
خوب بعضی از این منابع فاضلابی آنقدر غنی است که تا آخر زندگی سوسکی ات هم تمام نمی شود . فکر اینکه سوسک اتاق من روزی توی یکی از این استخرهای فاضلاب شیرجه زده کمی حالم را بد می کند ولی خدایی عجب دست و پای تمیزی دارد ! آن هم بدون استفاده از انواع و اقسام مواد شوینده و سفید کنند و پاک کننده و ضد عفونی کننده و جرم گیر و لکه بر و ... چقدر ما آدمیزاد ها توی زندگی مان از این کننده ها داریم ! آدم می ماند در این نوع زندگی بشر . آن وقت اکثر درد ها و مرض ها هم مال همین جمعیت آدمیان است و به تازگی هم چشممان روشن ، آمار و تحقیقات به اثبات رسانده که زن ها بیشتر از مرد ها مریض می شوند ! حالا من دقیقا نمی دانم یک سوسک مادر در طول حیات سوسکی اش چند بار تخم می گذارد ولی مسلما اگر به مرگ غیر طبیعی مثل همان سموم نمیرد ، مرگش طبیعی خواهد بود و کسی نشنیده و یا ندیده سوسکی در حال تخم گذاری مرد ! مگر اینکه پای کسی روی او فرود بیاید !
سوسکها دغدغه ی زایمان ندارند ، همان تخم ناقابلشان را هم هرجا شد می گذارند و نه تحت مراقبت قرار می گیرند و نه به  بیمارستان خصوصی می روند و نه جراحی می شوند . ای وای ! با این طرز نوشتن الان است که شخصیت آدمیزادی ام زیر سوال برود ، ولی اگر زیر سوال نمی رفت به اینجا که می رسیدم به زندگی سوسکها غبطه می خوردم !!! پس با این حساب بهتر است جنازه ی این سوسک فارغ بال را که شاید الان در بهشت سوسکی اش عشق و حال می کند را همین جا نگه دارم و برایش مجسمه ی یادبودی هم بسازم ! یادبود هم دارد وا.. ! سوسکی که مورد توجه نویسنده ی بزرگی قرار گرفت ! و در طی نوشتار آن نویسنده ثابت شد که سوسکها هم حیات با ارزشی دارند !
به نظر نگارنده ، سوسکها موجوداتی آزادند و تا به حال کسی نشنیده سوسکی به چاه فاضلابش وفادار است و این چیزها ! بعضی هاشان هم که بال دارند و به معنای تمام آزادند ! بر فراز آسمان پرواز می کنند و گاهی هم روی سر بنده خدایی فرود می آیند ! نه قید خانواده ای در کار است و نه زنجیرهایی به اسم زن و بچه ! . نه حیات سوسکی شان احتیاج به در آمدی دارد که از صبح تا شب سگ دو زدن بخواهد و دو دو تا چهار تا کردن ! هیچ اهمیتی هم برایشان ندارد که سوسک را با چه « س » ای بنویسند !
یک سوسکی می گویم یک سوسکی می شنوید ، من یکی که کلی فیض بردم از زندگی سوسکها ! شاید مشکل ما آدمها باشیم که به پر و پای سوسکها می پیچیم ! و این طور برخورد های ناشایست را داریم . شاید کمی به سوسکها حسودیمان می شود و از این همه فراغت بالشان ! اگر هنر ما آدمیزادگان حرف زدن باشد و راه رفتن و پول جمع کردن و تا آخر عمر در نکبت مال و منال و یا نداری زندگی کردن باشد پس یک سوسک از ما در چندین و چند مورد جلو تر است ! شان و مقام انسانی پیشکش بعضی هامان ! از چند نفر آدم یک نفر انسان است و مثل یک انسان زندگی می کند ؟ لااقل کسی به سوسکها این خرده را نمی گیرد که چرا مثل یک سوسک زندگی نمی کنی؟ چون آنها تا آخر عمر هیبت سوسکی شان را از دست نمی دهند . سوسکها همیشه سوسکند؛ گرچه سوسک بودن و سوسک ماندن کار بزرگی نیست ولی کار کمی هم نیست ! حداقل آنقدر سوسکی که نقض قوانین سوسکی دور و ورت را نمی کنی ! گرچه اگر روزی و روزگاری کسی شنید که سوسکها با هم شور کردند و مجلسی درست کردند و دم و دستگاهی به هم زدند این شاخ های ما آدمیان است که باید بزند بیرون !‌ اما خوب با همان بی دم و دستگاهی شان نه جنگی به پا می کنند و نه خونریزی و نه سوسک کشی ! و نسل کشی ! البته بی ادبی نباشد ، بنده خود شاهد بودها م که بعد مرگ یک سوسک ، سوسکهای دیگر دورش جمع می شوند ، حال این چه معنی می دهد نمی دانم ، خوب حتی اگر بعد از مرگ یکدیگر را تکه پاره هم بکنند و بخورند ، چندان بد نیست ! چون کسی نشنیده که سوسکی سوسک دیگری را به رگبار بست ! حالا بگویند سوسکی جنازه ی همسایه اش را در قابلمه پخت و خورد ! چه اشکالی دارد مگر؟
البته بنده آنقدر مغرض و کینه ای نیستم که خوبی های آدمیان را نادیده بگیرم ! ولی خوب ، چیزی که هست این است که ما آدمها بدی هایمان خیلی بیشتر از خوبی هایمان است ! خوبها اصلا ادعایی ندارند ... البته این اخلاق را هم دارم که به نقاط منفی بیشتر تکیه می کنم تا نکات مثبت ، شاید به خاطر همین اخلاق زیاده انسانی ام هست که کسی نباید به من گیر بدهد که چرا سوسک نامه نوشتم ؟!


نوشته شده در پنج شنبه 86/11/25ساعت 10:42 عصر توسط هـاجـر زمـانـی نظرات ( ) | |

Design By : LoxTheme.com